منِ مخفی



یه حسِ بین خواستن نخواستنِ

خدا تا یه جاهایی به یه سریا سختی داده ، ینی دیدم که مشکل داشته و .

اما الان خوشبختِ ، یا بگیم خوشحاله از قبل بهتره.

ینی میشه جواب نداشته ها حسرت ها کمبودها گریه ها بی کسی های منم بده؟!

این که وضعمون خارشده رفته توچشم بقیه و دارن خون به جیگرمون میکنن؟!

خدایا خودت میتونی ! کمکم کن :) نجاتم بده:)

قلبم تیر میکشه، درونم آتیشه ازین همه غم :)

چقدر خودمو مثبت و خوشحال نشون بدم؟! . ! چقدر. ! 

غم . چه شب غم انگیزی.!


بلعکس! من ازت متنفرم! 

برامم مهم نیست باشی نباشی! بمیری.!

هرکی الان زندگی خودشو داره و ادامه میده! و خوشحالم دیگه نه دلم برات تنگ میشه، نه ناراحتم از نبودت ، حتی برام مهم نیست چه غلطی میکنی . ! حتی برام مهم نیست غرق بدبختی شدی.!

حتی مهم نیست برام که اونقد بیچاره ای و محتاج بقیه ! بقیه ای که برات نیستن ! و تو یه آدم بی شناخت و نمک نشناسی ! 

حتی دلم خنک نمیشه این حرفارو میزنم، حتی بدجنسی میتونه باشه، اما دیگه چقدر آدم میتونه وقت گذاشته باشه واسه یکی و بهش نارو بزنن؟! بزارنت کنار؟! یکی دیگه بیاد جات و پرتت ‌کنه تو سطلِ زبانه مغزو قلبش! بی رحمی بود.!

بی رحمی بود برای مَنی که یکسال از سال مهمِ زندگیم تویه شرایط خاص بودم و بخاطر اون از اون شرایط خوب دست کشیدم .!

ظلم شد نشد؟َ! اون شانسِ خوب رو از دست دادم در قبالِ احمق بودنم، بیشعور بودنش!


تنها چیزی که تو این دنیا داشتم و دارم مامانه و ابروش ک شده ابروی من

 اما بابا داره لگد میزنه به بخت من نمیبخشمش نمیبخشمش اگه بخاطر اون نتونم زندگی مشترک خودمو شروع کنم

کرونا نبود قرار بود جیزایی بشه البته که کسی خبر نداره اما با ااین اوضاع و چیزهایی که فهمیدم دیگه نمیخوام فعلا به زندگی مشترک فکر کنم .

نمیخوام بعد سرکوفت بخورم


دلشوره چیز بدی ایه ، مثل الان که میدونم ممکنه صبح با انفجاری ازبحث بیدار شم

عذاب بکشم 

درد بکشم

دلم داره میترکه ، نمیتونم آرومش کنم حتی، دارم خفه میشم از بغض 

نمیدونم اخر عاقبتمون قراره چی بشه، هرچی بود از دست دادن نباشه ، مُردن کسی نباشه.

امروز اگه برای مامان یه اتفاق بدتر میفتاد چه خاکی باید تو سر خودم میریختم؟

راجب بابا حرفی ندارم بگم. فقط سایش کم نشه . چون سخته. کلا بی پدری بی مادری سخته

اما من ، جز اون دو نفر هیچ کسو ندارم حتی ب دادم برسه زیر بالو پرمو بگیره، یتیم ِ یتیم میشم.

چشمام‌ داره میره ،، اما باز

ای قلبِ بی صاحابِ من


به حدی از خودسوزی رسیدم که هی دلم برای خودم میسوزه

قربون صدقه خودم میرم

هرچی دلم میخواد برای خودم درست میکنم

و نسبت به همه بی حس شدم اصلا برام مهم نیست دیگه کسی برام بمونه یا نه .

حتی آدمای بی شناخت زندگی که یه روزی بودن و دیگه نیستن لیاقتشون بیشتر از این نبوده . والا ع

خیلی خوبه که دیگه حرف زدن یا نزدنشون منو ناراحت نمیکنه و سرگرم کارای خودمم .

خدایا ماه رمضون امسالو بهتر از پارسال کن

حالا که فکر میکنم ماه رمضون پارسال خیلی ب بود و هیچ فیضی نبردم جز وقتمو هدر دادن با یع ادم ناشناس .


از زندگی به کل عقبم البته اگه بشه بهش گفت زندگی نمیدونم چرا باید شرایطم اینقدر خاص باشه اینقدر .

همیشه حسرت خوردنامون متقابله یعنی یک طوریه من به شرایط تو حسادت میکنم تو به شرایط من و هیچ کدوم از زندگی راضی نیستیم

یعنی میدونید چی خوب بود اینکه هرچی داشتیم رو بهم میدادیم و کسی حسرت نمیخورد .

نمیخوام بگم این همه فرق بین آدما چرا هست و چرا من نمیتونم به چیزای ساده ای که اونا بهشون رسیدن برسم

بعدش با خودم 2 2 تا 4 تا میکنم میگم حتما من مثل اونا خوبو پاک نبودم که وضعم شده این .

یا شرایطم اصلا مثل اونا نبوده که به خواستم برسم

نمیدونی کی و چه زمانی یکی از ارزوهام براورده بشه یا نه

اما همیشه میگم خدا گفته بود اگه این دنیا چیزیو بهت ندادم قطعا اون دنیا بهترشو خواهم داد

همچین خدای مهربونیه

اما انصافا خداییش بیا این یکیو کمک بیشتری کن .

کم اوردم . حداقل حسرت خوردن و حسادت کردنو ازم بگیر

بزار ادم خوبی بشم13


دقیقا نمیدونم چه حسی به کارش دارم

اما اصلا توقع نداشتم اصلا.

ک بلاکم کنه! منی که اصلا‌مزاحمشم نشدم 

واقعا چرا؟! دیشب قدر بود براش دعای خیز کردم

 

 

متاسفم برای خودم‌گه یکسال درگیز یه ادم‌نا شناس شدم و تاثیر بدی داشت‌چون درسمو نخوندم .


چه بگویم نگفته ام پیداست

گنگم

خسته بی هدف ناامید افسرده داغون که توی قفس زندانی شده و حتی نمیتونه بره دانشگاه یکم فرار کنه ازین موقعیت .

با20سال سن اینقدر پوچ

همه این پوچن ؟

20ساله هایی میشناسیم که اصلا مثل من بی عرضه نبودن و زرنگ چسبیدن به چیزای خوب

نگران امتحانا هم هستم

هوف . خدایا یه فرجی


تا یه مدتی قبل اونقدر مثبت زبانی بودم که فکر نمیکردم تمام مثبت بودنام ظاهریه و فقط در حد حرفه که باعث بشه الان هی به خودم بتوپم و بشم عین اون وو واسه ی نداشته هام اوف و پوف کنم

اونقدر غمگینم که حد نداره و هیچ چیز نمیتونه حالمو خوب کنه جز براورده شدن یکی از خواسته هام از 1000چیز

اونقدر ناتوانم که حتی دلم نمیخواد یکساعت هم بیدار باشم و گوشم بشنوه  و چشمم ببینه

دلم میخواد ساعت ها بخوابم و فارغ از همه چیز باشم و بی هدف زندگی کنم

اونقدری ناتوانم که دیگه نمیتونم مقاومت کنم برای نیومدن عزرائیل

میدونی چرا میگم مقاومت ؟ چون همش ازش فرار میکردم میگفتم نباید سراغم بیای نباید من ازت میترسم

ولی الان میدونم که اون منه اونی که میاد دنبالم با زشتی اعمال منه که اونو زشت کرده .

چقدر چقدر چقدر دلم میخواد ازینجا برم و تویه خونه ای تنهایی به کارهای کرده و نکردم فکر کنم .

خدایا خدایا حداقل یه اتفاق خوب لطفا


ازبس که یه مدت  شکرگزار زبانی بودم و به روی خودم نمیاوردم بدبختیامو تا زار بزنم براش

این دو روز تمام بدبختی عصبانیت کمبودام اومد جلو چشمم

ازینکه دیگه حتی دلم نمیخواد زنده بمونم

ازینکه کاش میشد عرضه کشتن خودمو داشتم

ازینکه دیگه نمیتونم همه چیزو مثبت ببینم و برای داشتن داشته هام و نداشتنه داشته هام مثبت باشم شکر کنم

بابت نداده ها قسمت نشده ها . اخه دیگه چه قدر

هرکسی یه دلخوشی داره اما من هیچی هیچ اتفاق مثبتی توی زندگیم نمیفته و داره میره رو سرا شیبی سقوط

کاش زود تر از این دنیا برم که نه جای کسیو تنگ کنم نه خدا جااینکه .

نمیدونم چی بنویسم که خدا بدش نیاد اما خیلی دلگیرم ازت میدونم که میگی تو بچه خوبی نیستی و پر ازسیاهی هستی

میدونم که میگی شکر کن بابت همین داشته هات وگرنه همینارم ازت میگیرم

بابت تک تک مریضیایی که بعد ناشکری هام بلافاصله بهم دادی ممنونم

میدونم که باز میگی میتونستم بدترم سرت بیارم اما نیاوردم

اما خدا خیلی ناارومم که دائم دارم گریه میکنم .

رحم کن

دیگه هیشکیو ندارم حتی براش دردودل کنم

فقط تو موندی که توام دیگه گوش نمیدی .

امضا : داغون ترین به نوبه خودم


به این فکر میکنم حالا حالاها به بهونه کار نمیتونم از شهر خارج شم

و ۳ سال ریگه دانشگاهم تموم میشه

عذاب الهی میاد جلو چشمم و میخوام زار زار اشک بریزم

خدایا یه نشونه ای بده دارم میمیرمممم 

لطفاااااا

یک بار یک بار کع شده بیااااا نگام‌کن چطوریم

اونقد این‌چند روز حالم بد بوده که لاغرترین چهره ممکنو دارم.


خیلی میخوام ادم خوبی باشم و کمتر زر مفت بزنم

این همه غر به خدا نزنم

اما میدونی چیه خدا

دارم میمیرم ازین همه بی شعوری بدبختی

خون خشک کردن

اسیر شدن

نمیگم شرایطم فاجعس

نمیگم

نمیگم

اما نو هرزندگی مزخرفی یه روزنه امیدی هست نه؟

چهارتا اشنای صمیمی که وقتایی که خیلی بیچاره ای ناامیدی پناه ببری بهشون !!

اونقد خستم که دلم میخواد هرگز به خونه اصلیمون برنگردم

تنها بمیرم بترسم وحشت کنم خدا جونمو بگیره . . . . .

باشه من گناه کار همونی که تومیگی .

اما؟؟

از من بدتر نیست ؟

چرا هم باید بدبختی بکشم هم حسرت بخورم از عقده منفجر شم هم هرچی مریضیه صعب علاج مال منه . ها؟این پمادی که نیست چی !!!!!!

 

وقتی حرفای مرضی رو میشنیدم عقده هام سرباز میکردن بیشتر حسرت خوردم دارم میترکم خدایا ااااااااااااااااااااااااااااااا

دیگه در حدی بود که برم دسشویی زار بزنم . که کسی نشنوه که من نخوام جواب پس بدم .

 

:) : )  :)  :))

همه پدرها .

نمیدونم قطعا از مال من بدترم هست و خدا صبر بده

 

 

 

اما اخر بی انصافی تنهایی بدبختی  بیچارگی مریضیو  تو یه آدم جمع کردی خدا یادت بیاد فقط اون دنیا داری بدیامو میگی و منو میخوای مجازات کنی لطفا اینام یادت نره



مثلا دعوتکردم خودمو مهمونی

یه ضرب المثلیع میگه رفتیم خونه بابو بدتر از خونه ما بو

ینی رفتیم جایی بدتر از خونه ما بود

اونجام دلخوشی دلگیری عصبانیت علنا کوفتم شد چی خوردم

البته دلمم سوخت ذهنمم درگیر شد

اومدیم خونه ینی اومدم

اینجام بدتر از اونجا

دعوا شد و هرکی با قهر به یه گوشه ای خونه پناه برد

واقعا ازین زندگی خستم خستم

اگ بخاطر گناهام نبود هرروز ارزوی مرگ میکردم چون اون دنیا میگن خیلی قشنگه

 

 

 

 


میگن امروز تولد همه ی ماست

همه

حتی من که روز اولی هم لب به گلایه باز کردم

میدونی چیه ادم از راه دور خیالش اسوده تره

تا همه چیز از نزدیک باشه3

دارم به این فکر میکنم همه ما بلاگرای قدیم جدید اینده یه روزی میمیریم و اونی ک میاد وبمون

نمیدونه بلاگرش زندس یا ن ؟!!


یادم نمیاد پارسال چی بود چی شد 

اما یچیری بگم؟

من امسال

از بودن ادمای جدید 

یا ادمای قدیم با رفتار جدید

خیلی راضبم

خداروشکر میکنم بخاطر وجود آدمای خوب دورم.

خدایا شکرت

ببینم میشه این بدگویی بقیه رو ترک کنم! حتی ظلم کرده باشن 

بی معرفتی که جای خود داره.

اما یچیز بگم؟

دلم میخواد یکی عین خودش سرش بیاره !


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها